از زندگی از این همه تکرار خسته ام
از های و هوی کوچه و بازار خسته ام
دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام
دل خسته سوی خانه ، تن خسته می کشم
آوخ ... کزین حصار دل آزار خسته ام
بیزارم از خموشی تقویم روی میز
وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام
از او که گفت یار تو هستم ولی نبود
تنها و دل گرفته و بیزار و بی امید
از حال من مپرس که بسیار خسته ام...
+نوشته
شده در شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, ;ساعت14:57;توسط میثم ; |
|
اما تو بگو «دوستي» ما به چه قيمت؟
ديديم، ولي ديدن دنيا به چه قيمت
امروز به اين قيمت، فردا به چه قيمت؟
ای خیره به دلتنگی محبوس در این تنگ
این حسرت دریاست تماشا به چه قيمت
يك عمر جدايي به هواي نفسي وصل
گيرم كه جوان گشت زليخا به چه قيمت
از مضحكه دشمن تا سرزنش دوست
تاوان تو را ميدهم اما به چه قيمت
مقصود اگر از ديدن دنيا فقط اين بود
+نوشته
شده در شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, ;ساعت14:50;توسط میثم ; |
|
خانه ات زيباست نقش هايت همه سحرانگيز است خانه اما بي عشق ، جاي خنديدن نيست جاي ماندن هم نيست بايد از كوچه گذشت به خيابان پيوست و تكاپوي كنان عشق را بر لب جوي و گذر عمر و خيابان جوئيد عشق بي همهمه در بطن تحرك جاريست ***** تن تماميت زيبايي پيراهن نيست مهرباني با تن، مثل يك جامه بهم نزديكند و اگر ميخواهيم روزهامان همه با شبهامان طرحي از عاطفه با هم ريزند گاهگاهي بايد به سر سفرهء دل بنشينيم قرص ناني بخوريم از سر سفرهء عشق گامهامان بايد همهء فاصله ها را امروز كوتاه كنند و سر انگشت تفاهم هر روز نقب در نقب دري بگشايد دري از عشق به باغ گل سرخ "و بينديشيم بر واژهء "دوستت دارم
+نوشته
شده در شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, ;ساعت14:50;توسط میثم ; |
|
هی فلانی!
دیگر هوای برگرداندنت را ندارم…
هرجا که دلت میخواهد برو…
فقط آرزو میکنم
وقتی دوباره هوای من به سرت زد، آنقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه چشمانت، باز هم آرام نگیری…
و اما من…
بر نمیگردم که هیچ!
عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم،
که نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی،با خاطراتم قدم بزنی
+نوشته
شده در شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, ;ساعت14:46;توسط میثم ; |
|
ولی نه!
تو هم دردی !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
نشسته ام....
_ کجا؟
کنار همان چاهی که تو برایم کندی....
عمق نامردی ات را اندازه می گیرم !!
+نوشته
شده در پنج شنبه 1 فروردين 1392برچسب:, ;ساعت23:8;توسط میثم ; |
|
همیشه اینگونه بوده…
همیشه این گونه بوده است کسی را که خیلی دوست میداری زود ازدست میدهی
پیش از آن که خوب نگاهش کنی مثل پرنده ای زیبا بال میگیرد و دور میشود
فکر میکردی میتوانی تا آخرین روزی که زمین به دور خود میچرخد، خورشید ازپشت کوهها سرک میکشد، در کنارش باشی
هنوز بعضی از حرفهایت را به او نگفته بودی…
هنوز همه لبخندهای خود را به او نشان نداده بودی
همیشه اینگونه بوده…
+نوشته
شده در پنج شنبه 1 فروردين 1392برچسب:, ;ساعت23:6;توسط میثم ; |
|
در خواب گریه میکردم.خواب دیدم که تو مرده ای بیدار شدم و اشک از گونههایم جاری شد.
در خواب گریه میکردم.خوا دیدم که تو از من جدا شده ای.بیدار شدم و مدتی دراز به تلخی گریه کردم.
در خواب گریه میکردم. خواب دیدم که تو هنوز دوستم میداری بیدار شدم و باز سیل اشک از چشمانم فرو ریخت.
هر شب تو را به خواب میبینم که به مهربانی لبخند میزنی و من لرزان لرزان به پاهای عزیزت میاندازم.تو به حالت غمناک به من مینگری سر زیبای خود را تکان میدهی و مروارید تر اشک از چشمت فرو میریزد.
آنگاه آهسته کلمه ای به من میگویی و دسته ای از گلهای سپید به من میدهی اما چون بیدار میشوم از دسته گل اثری نیست و آن کلمه را نیز فراموش از یاد برده ام.
+نوشته
شده در پنج شنبه 1 فروردين 1392برچسب:, ;ساعت23:4;توسط میثم ; |
|
به تو دل بستنم اشتباه بود ، سهم من از امروز ، تاوان اشتباهات دیروز بود!
اشتباه من از آغاز جمله گویا بود ، بارها توبه کردم ، اینبار عاشق شدنم گناه بود!
این قلب من بود که بی گناه بود ، تو مرا فریب دادی ، دل تو بی وفا بود!
بی وفا بود که قلبم را شکست ، شیشه ی عشق مرا با نا مهربانی شکست!
نه یک بار ، نه دو بار ، بارها شکست ، و مدتها ویرانه ای بود از جنس تنهایی ها!
فریب تو خوردن از سادگی من بود ، میپذیرم که عشقت یک بازی بود!
در همین مدت نیز تو دلسوز من بودی ،حرفهای عاشقانه ات تنها ، دلخوشی بود !
قلبم میگوید ساده نبودم ، عاشق بودم ، احساسم میگوید ساده بودی ، بیچاره بودی
سرنوشت میگوید نه ساده بودم و نه بیچاره بودم ، اسیر یک عشق دروغین بودم!
در آغوش تو خوابیدنم اشتباه بود ، حس کردم که مال منی ، بوسیدن لبهایت حرام بود!
در این بازی ، من بازیچه بودم ، تو بازیگری بود که حتی به بازیچه ها نیز
هیچ احساس پاکی نداشت !
تو آتشی بودی که تنها لحظه ای که در آغوشم بودی شعله ور میشدی ،
من شمعی بودم که با گرمای سوختنم در هوای سرد قلبت زنده مانده بودم!
دلبستن به تو اشتباه بود ، سهم من از دیروز ، تنهایی امروز بود !
اشتباه من از آغاز جمله گویا بود ،
بارها توبه کردم ،
این بار عاشق شدنم گناه بود!
+نوشته
شده در پنج شنبه 1 فروردين 1392برچسب:, ;ساعت22:58;توسط میثم ; |
|
نمیدانم در سر لوحه نامه چه بنویسم؟ اندیشیدم بهتر است نامه را بدن سرلوحه و اسم شروع کنم زیرا دوست ندارم مردم بفهمند من تو را از ته دل دوست دارم عجیب است اگر بنویسم به همین اطلاع دیگران نیز حسادت میورزم زیرا نمی پسندم نام تو را اگرچه یکبار هم شده کسی بر زبان آرد و حتی در فکر خود نیز آن را مجسم سازم زیرا تو تنها مال منی... همیشه هراس دارم خورشید عشق من چون سپیده ی صبحگاهی زودگذر باشد میترسم دوران تابندگی محبت تو نتواند از میان ابر های تیره و تا بگذرد و روان مرا روشن سازد.تو خوب دانسته ای که دیگر جسم و جانم قدرت دوری تو را ندارد و تا من امید دیدار تو را شب و روز در ذهن خود نپرورانم نمیتوانم دقایقی چند در آسایش باشم.!میخواهم از زندگی و انگیزه آن برایت بگویم!زندگی, تو هستی و انگیزه آن نیز باز تو هستی بگذار من و پروانه بسوزیم و بسازیم و سوختن تو و شمع را هرگز به چشم نبینیم.در پایان من و روانم که هر دو در تو غرق هستیم به انتظار دیدن تو لحظه شماری میکنیم!کسی که غبار کالبد خاکیش هم تو را فراموش نمیکند....
+نوشته
شده در پنج شنبه 1 فروردين 1392برچسب:, ;ساعت22:51;توسط میثم ; |
|