دختران ایرانی نازترین عکسهای ایرانی

عکسهای خفن ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

نازترین عکسهای خارجی

عکس های خارجی

کلیپ عکسهای خفن ایرانی های ایرانی

کلیپهای ایرانی


meysamjan

میثم

meysamjan

http://meysamjan.loxtarin.com

سلطان وفاداری

خدا میدونی؟؟

سلطان وفاداری

سلام خوشحالم که مورد حمایت بی شمار دوستان قرار گرفتم و ما را از نظرها و پیشنهاد های خود مورد توجه وبلاگ بهترین قرار میدهند؟ حرفهای غم

سلطان وفاداری

خدا میدونی؟؟


خدایا امشب میای کنارم تا یه کم درد دل کنم؟


می دونم سرت شلوغه…منم همیشه مزاحمم


اما یه امشب و کنارم باش که درد تنهایی به استخوانم رسیده است!!


خدایا می دونم می بینیم و صدای زجه هام  و هرلحظه می شنوی


پس تو هم حرفی بزن در برابر این همه درد دل و نالید نم


خدایا…


 می دونی خسته شدن از زندگی و کم آوردم یعنی چه؟


می دونی طعم اشکی که به خون می ماند یعنی چه؟


می دونی روبروی آینه ایستادن وبا تصویری تکراری حرف زدن یعنی چه؟


می دونی زخمهای کهنه را یکی یکی شمردن و دم بر نیاوردن یعنی چه؟


میدونی چه حسی داره وقتی از درد لبریزی و کسی نیست  سنگ صبورت باشه؟


میدونی وقتی همدلی  نیست خودت را اروم کردن یعنی چه؟

 

خدایا…


می دونی….؟؟!!


کنارم باش که جز تو فریاد رسی  نیست

+نوشته شده در پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:,;ساعت18:41;توسط میثم ; | |

میری؟

گفتم:میری؟
گفت:آره
گفتم:منم بیام؟
گفت:جایی که من میرم جای 2 نفره نه 3 نفر
گفتم:برمی گردی؟
فقط خندید.....
اشک توی چشمام حلقه زد
سرمو پایین انداختم
دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو بالا آورد
گفت:میری؟
گفتم:آره
گفت:منم بیام؟
گفتم:جایی که من میرم جای 1 نفره نه 2 نفر
گفت:برمی گردی؟
گفتم:جایی که میرم راه برگشت نداره
من رفتم اونم رفت
ولی
اون مدتهاست کهبرگشته
وبا اشک چشماش
خاک مزارمو شستشو میده .

+نوشته شده در پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:,;ساعت18:39;توسط میثم ; | |

حرف از خیانت

 

خيانت قصه ي تلخيست كه از نامش گريزانم

برو ياري نمي خواهم كه از عشقت پشيمانم

به هر كويي گذر كردم خيانت در كنار بود

به هر گوشه نظر كردم خزاني در بهارم بود

دگر ياري نخواهم جست كه اين قصه شود تكرار

كه بار ديگر اين جسمم شود همسنگ يك مردار

چگونه برگرفتي دل از اين روح پريشان حال

گمان كردي كه خوشبختي ولي رفتي رو به زوال

اما روزي تو مي فهمي كه بي برگشت شده راهت

نوري در آسمانت نيست دگر تاريك شده ماهت

و آن موقع تو مي ماني و اين دنياي خاموشي

من با تنهايي ام شادم تو با غمها هم آغوشي....

+نوشته شده در پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:,;ساعت18:29;توسط میثم ; | |

روز مادر مبارک

 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:,;ساعت18:23;توسط میثم ; | |

این نیس

+نوشته شده در پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:,;ساعت18:18;توسط میثم ; | |

خدایااا

نمی دانم چه می خواهم خدایا
به دنبال چه می گردم شب و روز

چه می جوید نگاه خسته ی من
چرا فسرده است این
قلب پر سوز

ز جمع آشنایان می گریزم
به کنجی می خزم آرام و خاموش

نگاهم غوطه ور در تیرگی ها
به بیمار
دل خود می دهم گوش

گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر همدم و یکرنگ هستند

ولی در باطن از فرط حقارت
به دامانم دو صد پیرایه بستند

از این مردم، که تا شعرم شنیدند
به رویم چون گلی خوشبو شکفتند

ولی آن دم که در خلوت نشستند
مرا دیوانه ای بد نام گفتند

دل من، ای دل دیوانه ی من
که می سوزی از این بیگانگی ها

مکن دیگر ز دست غیر فریاد
خدا را، بس کن از این دیوانگی ها

+نوشته شده در یک شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:,;ساعت19:35;توسط میثم ; | |

من و تو

مسیر جاده بازه روبم اما.. برای دل بریدن از تو دیره
کسی که رفتنو
باور نداره.. اگه مرد سفر باشه نمیره

من از تو راه برگشتی ندارم.. به سمت تو سرازیرم همیشه
تو می‌دونی اگه از من جداشی.. منم که سمت تو میرم همیشه

خودم گفتم یه راه رفتنی هست.. خودم گفتم ولی باور نکردم
دارم می‌رم که تو فکرم بمونی.. دارم میرم دعا کن برنگردم

+نوشته شده در یک شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:,;ساعت19:33;توسط میثم ; | |

وداع

 

دلخوش به این بود تو هم گاهی کنار پنجره
ماه و تماشا می‌کنی با کوله‌باری خاطره

هر شب با کلی اشتیاق زُل می‌زدم به آسمون
فرصت نمونده واسۀ ابراز احساس جنون

+نوشته شده در یک شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:,;ساعت19:32;توسط میثم ; | |

شب گریه

ساده بودی مث سایه .. مث شبنم رو شقایق 
مث لبخند سپیده .. مث شب گریه‌ی عاشق 

بی تو شب دوباره آینه .. روبروی غم گرفته 
پنجره بازه به
بارون .. من ولی دلم گرفته 

 

واژه رنگ زندگی بود .. وقتی تو فکر تو بودم 
عطر
گل با نفسم بود .. وقتی از تو می‌سرودم 

وقت راهی شدن تو .. کفترا شعرام‌و بردن 
چشام از ستاره سوختن .. من‌و به
گریه سپردن 

رفتی و شب پر شد از من .. از من و دلواپسی‌ها 
رفتی و من‌و سپردی .. به زوال اطلسی‌ها 

واژه رنگ زندگی بود .. وقتی تو فکر تو بودم 
عطر گل با نفسم بود .. وقتی از تو می‌سرودم

+نوشته شده در یک شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:,;ساعت19:29;توسط میثم ; | |

فکر تنهایی

من و انتظار و کابوس تنهایی..
من و حس اینکه هر لحظه اینجایی

 

 

دارم آینه ها رو گم میکنم کم کم..
تو رو هر طرف رو میکنم، می‏بینم

 

 

نگو از تو چشمام چیزی نمی‏خونی..
تو که لحظه لحظه حالم رو می‏دونی

 

 

 

اگه این بهارم برنگردی خونه..
دیگه چیزی از من یادت نمی‏مونه

 

منو رها کن از این فکر تنهایی..
تو نرفتی، نه تو هنوزم اینجایی

دارم از خودم با فکر تو رد میشم..
دارم عاشقی رو با تو بلد میشم

نگو از تو چشمام چیزی نمی خونی..
تو که لحظه لحظه حالم رو می‏دونی

اگه این بهارم برنگردی خونه..
دیگه چیزی از من یادت نمی‏مونه

منو رها کن از این فکر تنهایی..
تو نرفتی، نه تو هنوزم اینجایی

منو رها کن از این فکر تنهایی..
تو نرفتی، نه تو هنوزم اینجایی

+نوشته شده در یک شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:,;ساعت19:23;توسط میثم ; | |

بغض نکن

بغض نکن گریه نکن اگر چه غم کشیده ای
برای من فقط بگو خواب بدی که دیده ای

اگر که اعتماد تو به دست این و آن کم است
تکیه به شانه ام بده که مثل صخره محکم است

 

به پای صحبتم بشین فقط ترانه گوش کن
جام به جام من بزن جام مرا تو نوش کن

ترا به شعر می کشم چو واژه پیش می روی
مرگ فرا نمی رسد تو تازه خلق می شوی

تو در شب تولدت به شعله فوت می کنی
به چشم من که می رسی فقط
سکوت می کنی

اگر کسی در دل توست بگو کنار می روم
گناه کن به جای تو بر سر دار می روم

+نوشته شده در یک شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:,;ساعت19:21;توسط میثم ; | |

پاییز سال بعد

دنیای ما اندازه هم نیست 
من عاشق
بارون و گیتارم 
من روزها تا ظهر می‌خوابم 
من هر شبُ تا صبح بیدارم 

 

دنیای ما اندازه هم نیست 
من خیلی وقتا ساکتم، سردم 
وقتی که میرم تو خودم شاید 

پاییز سال بعد برگردم 

دنیای ما اندازه هم نیست 
می‌بوسمت اما نمی‌مونم 
تو دائم از آینده می‌پرسی 
من حال فردامم نمی‌دونم 

تو فکر یه آغوش محکم باش 
آغوش این دیوونه محکم نیست 

صد بار گفتم باز یادت رفت 
دنیای ما اندازه هم
نیست

+نوشته شده در یک شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:,;ساعت19:18;توسط میثم ; | |

من عاشق دیوار...

اگه من عاشق دیوار بودم .. ترک می‌خورد و یه پنجره میشد 
اگه غم چشام‌و آینه می‌دید .. دلش درگیر این منظره میشد 

اگه تنهاییم‌و به شب می‌گفتم .. همه شهرو برام بیدار می‌کرد 
اگه با کوه درددل می‌کردم .. صدام‌و لااقل تکرار می‌کرد 

 

نشون میدی به من بی‌اعتنایی .. تو رو می‌خوام ولی به چه بهایی!؟ 
شاید با مهربونی زیادم .. خودم‌و اشتباه توضیح دادم! 

منم اون‌که میون شب تیره .. نتونست هیچ‌کی نادیده‌م بگیره! 
همون‌که با نگاهش به تو فهموند .. میشه مغرور بود اما نرنجوند! 

میرم جایی که گریه‌م بی‌صدا شه .. فراموش کردنم آسون نباشه 
از این تقدیر می‌لرزه وجودم .. من امتحانم‌و پس داده بودم 


+نوشته شده در یک شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:,;ساعت19:14;توسط میثم ; | |

من........

من از عشق گفتم

تو مدل ماشینم را پرسیدی

من از محبت گفتم

تو محل زندگیم را پرسیدی

من از دوست داشتن گفتم

تو وضعیت حسابِ بانکیم را جویا شدی

من از ارزش ها گفتم،ارزش هایی که قیمت ندارند،امّا تو

تو قیمت ارزش ها را با اهن و کاغذ برابر کردی . .

+نوشته شده در یک شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:,;ساعت19:12;توسط میثم ; | |

فال

 


 

 

یک روز یک پسر و دختر جوان دست در دست هم از خیابانی عبور میکردند

 

جلوی ویترین یک مغازه می ایستند

 

 

 

دختر:وای چه پالتوی زیبایی

پسر: عزیزم بیا بریم تو بپوش ببین دوست داری؟

وارد مغازه میشوند دختر پالتو را امتحان میکند و بعد از نیم ساعت میگه که خوشش اومده

پسر: ببخشید قیمت این پالتو چنده؟

فروشنده:360 هزار تومان

پسر: باشه میخرمش

دختر:آروم میگه ولی تو اینهمه پول رو از کجا میاری؟

پسر:پس اندازه 1ساله ام هست نگران نباش

چشمان دختر از شدت خوشحالی برق میزند

دختر:ولی تو خیلی برای جمع آوری این پول زحمت کشیدی میخواستی گیتار مورد علاقه ات رو بخری

پسر جوان رو به دختر بر میگرده و میگه:

مهم نیست عزیزم مهم اینکه با این هدیه تو را خوشحال میکنم برای خرید گیتار میتونم 1سال دیگه صبر کنم

بعد از خرید پالتو هردو روانه پارک شدن

پسر:عزیزم من رو دوست داری؟

دختر: آره

پسر: چقدر؟

دختر: خیلی

پسر: یعنی به غیر از من هیچکس رو دوست نداری و نداشتی؟

دختر: خوب معلومه نه

یک فالگیر به آنها نزدیک میشود رو به دختر میکند و میگویید بیا فالت رو بگیرم

دست دختر را میگیرد

فالگیر: بختت بلنده دختر زندگی خوبی داری و آینده ای درخشان عاشقی عاشق

چشمان پسر جوان از شدت خوشحالی برق میزند

فالگیر: عاشق یک پسر جوان یک پسر قدبلند با موهای مشکی و چشمان آبی

دختر ناگهان دست و پایش را گم میکند

پسر وا میرود

دختر دستهایش را از دستهای فالگیر بیرون میکشد

چشمان پسر پر از اشک میشود

رو به دختر می ایستدو میگویید :

او را میشناسم همین حالا از او یک پالتو خریدیم

دختر سرش را پایین می اندازد

پسر: تو اون پالتو را نمیخواستی فقط میخواستی او را ببینی

ما هر روز از آن مغازه عبور میکردیم و همیشه تو از آنجا چیزی میخواستی چقدر ساده بودم نفهمیدم چرا با من اینکارو کردی چرا؟

دختر آروم از کنارش عبور کرد او حتی پالتو مورد علاقه اش را با خود نبرد.

+نوشته شده در یک شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:,;ساعت19:7;توسط میثم ; | |

بی وفا

بی وفا !
این روز ها نه مجالی برای دلتنگی دارم !
و نه حوصله ات را . . .
ولی با این همه ، گاه گاهی دلم هوای تو را می کند . . .
.

+نوشته شده در یک شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:,;ساعت18:58;توسط میثم ; | |