همه ی درد منی تو،غم دنیا که غمی نیست
من ازت خاطره دارم خاطره درد کمی نیست...
روبروی من عزیزم روزگار روشنی نیست
دائم از حال تو میگم حال من که گفتنی نیست
من یه عمره با خیالت لحظه لحظه در نبردم
با تو زنده بودم اما با تو زندگی نکردم
واسه من از تو گذشتن معنی یکی شدن شد
اوج پرکشیدن تو اول سقوط من شد
قلب من از باور تو فکر برگشتن نداره
من به هر راهی که میرم به تو میرسم دوباره
من یه عمره با خیالت لحظه لحظه در نبردم با تو زنده بودم اما با تو زندگی نکردم مینا جان
+نوشته
شده در چهار شنبه 8 خرداد 1392برچسب:, ;ساعت20:12;توسط میثم ; |
|
دیگه یار نمی خوام وقتیکه می بینی عشق دوروغه چراغش بی فروغه آخه وقتی که وفا نیست عشقو عاشقی چیست؟؟؟؟؟؟ میناجان نقسم
+نوشته
شده در چهار شنبه 8 خرداد 1392برچسب:, ;ساعت20:9;توسط میثم ; |
|
قتی کسی رادوست داری، گفتن آسان تراست، شنیدن آسان تراست، بازی کردن آسان تراست، کارکردن آسان تراست. ووقتی که کسی تورا دوست دارد، خندیدن آسان تراست. واگر تنهای تنها باشی، به مرگ فکرکردن ازهمه چیزآسان تراست میناجان
+نوشته
شده در چهار شنبه 8 خرداد 1392برچسب:, ;ساعت20:6;توسط میثم ; |
|
نمیدونم کجاست … چه میکنه … ولى میدونم که ندارمش !
هیچوقت نخواستم که تورو با چشمات به یاد بیارم ؛
نمیخواستم که تورو تو گم ترین آرزوهام ببینم ؛
نمیخواستم که بى تو به دیوارها بگم ، هنوزم دوستت دارم …
آخه تو هول وهواى پریشونیا ، تو رو نداشتم !
تو گیرودار اى بابا دل تو هیچ ، حال اون خوش ؛ اى بى مروت !
دیگه دلى میمونه که جور دل کبوتر بتپه ، که با شما از جون زندگیش بگه ؟!
بگه که هنوز زنده است …
اگه صدا ، صداى منه ؛ نفس ، اگه نفس تو
بذار که اون خوش غیرتاش بدونن که دل ، دِله و این دیگه دل نیست !
دیگه دل نمیشه !
نه دیگه این واسه ما دل نمیشه …
+نوشته
شده در چهار شنبه 8 خرداد 1392برچسب:, ;ساعت20:3;توسط میثم ; |
|
خدایا…
خدایا امشب میای کنارم تا یه کم درد دل کنم؟
می دونم سرت شلوغه…منم همیشه مزاحمم
اما یه امشب و کنارم باش که درد تنهایی به استخوانم رسیده است!!
خدایا می دونم می بینیم و صدای زجه هام و هرلحظه می شنوی
پس تو هم حرفی بزن در برابر این همه درد دل و نالید نم
خدایا…
می دونی خسته شدن از زندگی و کم آوردم یعنی چه؟
می دونی طعم اشکی که به خون می ماند یعنی چه؟
می دونی روبروی آینه ایستادن وبا تصویری تکراری حرف زدن یعنی چه؟
می دونی زخمهای کهنه را یکی یکی شمردن و دم بر نیاوردن یعنی چه؟
میدونی چه حسی داره وقتی از درد لبریزی و کسی نیست سنگ صبورت باشه؟
میدونی وقتی همدلی نیست خودت را اروم کردن یعنی چه؟
می دونی….؟؟!!
کنارم باش که جز تو فریاد رسی نیست
+نوشته
شده در پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, ;ساعت18:41;توسط میثم ; |
|
❤گفتم:میری؟
گفت❤:آره
گفتم:منم❤ بیام؟
گفت:جایی که من میرم ❤جای 2 نفره نه❤ 3 نفر
گفتم:برمی گردی؟
فقط خندید.❤....
اشک❤ توی چشمام حلقه زد
سرمو پایین❤ انداختم
دستشو زیر چونم گذاشت❤ و سرمو بالا آورد
گفت❤:میری؟
گفتم:آره
گفت:❤منم بیام؟
گفتم:جایی که من میرم جای❤ 1 نفره نه 2 نفر
گفت❤:برمی گردی؟
گفتم:جایی که میرم راه برگشت❤ نداره
من رفتم❤ اونم رفت
ولی
اون❤ مدتهاست که❤ برگشته
وبا ❤اشک چشماش
خاک مزارمو❤ شستشو میده .
+نوشته
شده در پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, ;ساعت18:39;توسط میثم ; |
|
خيانت قصه ي تلخيست كه از نامش گريزانم برو ياري نمي خواهم كه از عشقت پشيمانم به هر كويي گذر كردم خيانت در كنار بود به هر گوشه نظر كردم خزاني در بهارم بود دگر ياري نخواهم جست كه اين قصه شود تكرار كه بار ديگر اين جسمم شود همسنگ يك مردار چگونه برگرفتي دل از اين روح پريشان حال گمان كردي كه خوشبختي ولي رفتي رو به زوال اما روزي تو مي فهمي كه بي برگشت شده راهت نوري در آسمانت نيست دگر تاريك شده ماهت و آن موقع تو مي ماني و اين دنياي خاموشي من با تنهايي ام شادم تو با غمها هم آغوشي....
+نوشته
شده در پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, ;ساعت18:29;توسط میثم ; |
|
نمی دانم چه می خواهم خدایا چه می جوید نگاه خسته ی من ز جمع آشنایان می گریزم نگاهم غوطه ور در تیرگی ها گریزانم از این مردم که با من ولی در باطن از فرط حقارت از این مردم، که تا شعرم شنیدند ولی آن دم که در خلوت نشستند دل من، ای دل دیوانه ی من مکن دیگر ز دست غیر فریاد
به دنبال چه می گردم شب و روز
چرا فسرده است این قلب پر سوز
به کنجی می خزم آرام و خاموش
به بیمار دل خود می دهم گوش
به ظاهر همدم و یکرنگ هستند
به دامانم دو صد پیرایه بستند
به رویم چون گلی خوشبو شکفتند
مرا دیوانه ای بد نام گفتند
که می سوزی از این بیگانگی ها
خدا را، بس کن از این دیوانگی ها
+نوشته
شده در یک شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:, ;ساعت19:35;توسط میثم ; |
|