نظرات شما عزیزان:
نمیدانم در سر لوحه نامه چه بنویسم؟ اندیشیدم بهتر است نامه را بدن سرلوحه و اسم شروع کنم زیرا دوست ندارم مردم بفهمند من تو را از ته دل دوست دارم عجیب است اگر بنویسم به همین اطلاع دیگران نیز حسادت میورزم زیرا نمی پسندم نام تو را اگرچه یکبار هم شده کسی بر زبان آرد و حتی در فکر خود نیز آن را مجسم سازم زیرا تو تنها مال منی... همیشه هراس دارم خورشید عشق من چون سپیده ی صبحگاهی زودگذر باشد میترسم دوران تابندگی محبت تو نتواند از میان ابر های تیره و تا بگذرد و روان مرا روشن سازد.تو خوب دانسته ای که دیگر جسم و جانم قدرت دوری تو را ندارد و تا من امید دیدار تو را شب و روز در ذهن خود نپرورانم نمیتوانم دقایقی چند در آسایش باشم.!میخواهم از زندگی و انگیزه آن برایت بگویم!زندگی, تو هستی و انگیزه آن نیز باز تو هستی بگذار من و پروانه بسوزیم و بسازیم و سوختن تو و شمع را هرگز به چشم نبینیم.در پایان من و روانم که هر دو در تو غرق هستیم به انتظار دیدن تو لحظه شماری میکنیم!کسی که غبار کالبد خاکیش هم تو را فراموش نمیکند....
+نوشته
شده در پنج شنبه 1 فروردين 1392برچسب:, ;ساعت22:51;توسط میثم ; |
|