تو اون شام مهتاب کنارم نشستی قلم زد نگاهت به نقشآفرینی پریزاد عشقو مهآسا کشیدی تو دونسته بودی چه خوشباورم من تا گفتم کی هستی؟ تو گفتی یه بیتاب قسم خوردی بر ماه که عاشقترینی همون لحظه ابری رخ ماهو آشفت گذشت روزگاری از اون لحظهی ناب در اون درگه عشق چه محتاج نشستم تو از این شکستن خبر داری یا نه هنوزم تو شبهات اگه ماهو داری
نظرات شما عزیزان:
عجب شاخه گلوار به پایم شکستی
که صورتگری را نبود این چنینی
خدا را به شور تماشا کشیدی
شکفتی و گفتی از عشق پرپرم من
تا گفتم دلت کو؟ تو گفتی که دریاب
توی جمع عاشق، تو صادقترینی
به خود گفتم ای وای! مبادا دروغ گفت
که معراج دل بود به درگاه مهتاب
تو هر شام مهتاب به یادت شکستم
هنوز شور عشقو به سر داری یا نه
من اون ماهو دادم به تو یادگاری
+نوشته
شده در یک شنبه 2 تير 1392برچسب:, ;ساعت16:32;توسط میثم ; |
|